۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه



چراغ قرمز،

چند خیابان مانده به خانه ات

باران روی شیشه می لغزد

آبان 88

۲ نظر:

حسین قطره سامانی گفت...

سلام. همین شعر که پاش دارم نظر می نویسم، این شعرا بین این تا دو کار بیشتر دوست دارم چون شاید نزدیک تره به انتظار من از کارهای نوشتاری کلاٌ. اشاره به کوتاهی و بلندی هم ندارم. همین دنیای گسترده ی تمام نشدنی که خالقش سطرهای ساده ی بی ادعا هستن (مثلاٌ شعر گوشه ی وبلاگتون هنوز برای من تموم نشده و هر بار میام اول اونو می خونم و منتظر تموم شدنش هم نیستم). در مورد شعر پایین تری هم حرفی ندارم بزنم الا اینکه (با وجود اعتقاد نداشتنم به بررسی تکه تکه ی شعر) سطر دیالیزی ها... تصویر غیرمنتظره و بدیعیه. (و منم به روزم)

ماه گیر پیر گفت...

مممممممممم کارات بهتر و لطیف تر شده و پرداخته تر