۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

بازگشت به بلاگفا

۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه

قطعه ای موسیقی در قطعه ی ؟؟؟


دیگر فرود نمی آید
حتی دیگر شتری نیست

که در درگاه خانه ات به خواب رود

وجب به وجب

می خزد بر آسفالت داغدیده ی شهر

پایت را که زمین می گذاری

ترک هایت را به شماره
می افتد قرعه به نام رقص

با مرگ

با درد

با خون ...

گورهای امسال:

با سروهای چمان در تار و پود خاک

با تک مضرابهای غم در گوش

که ما باز

لبهایمان را بدوزیم به تسلای سرد خاک

که ما باز دوره کنیم پریشانی را

در چشم های ناباور یکدیگر
18 آذر88

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

دیوانه گفت با ما از مهر سخن بگو


پس او سر برداشت و مردمان را نگریست، وسکوت

آنها را فرا گرفت.و او به صدای بلند گفت : هنگامی

که مهرشما را فرا می خواند ،از پی اش بروید،اگرچه

راهش دشوار و نا هموار است.

وچون بال هایش شما را در بر می گیرند ، وا بدهید،

اگر چه شمشیری در میان پر هایش نهفته باشد وشما

را زخم برساند. وچون با شما سخن می گوید او را

باور کنید، اگرچه صدایش رویاهای شما را برهم زند،

چنان که باد شمال باغ را ویران می کند. زیرا که مه

در همان دمی که تاج بر سر شما می گذارد ، شما را

مصلوب میکند. همچنان که می پروراند، هرس می کند.

همچنان که از قامت شما بالا می رود و نازکترین شاخه

هاتان را که درآفتاب مي لرزند نوازش مي كند،به

ريشه ها تان که در خاک چنگ انداخته اند فرود می آید

و آنها را تکان می دهد.

شما را مانند بافه های جو در بغل می گیرد .

شما را می کوبد تا برهنه کند.
شما را می بیزد تا از خس جدا سا زد .

شما را می ساید تا سفید کند

از کتاب پیامبر و دیوانه

جبران خلیل جبران


۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه

چمدانی از سفر

در آستانه ی اتاق

دستها

سوغات آتشین جزیره های دور

موهای خیس

رها شده در بسترت،

مسیرهای بازگشت

کلاف پیچ و گم

می لولند بیرون در

و شب

آرام

آرام

می تند در اندام بارانی جاده

چراغ را خاموش نکن

وپرده را بگذار بماند پشت گوش پنجره

واحه ای باید

که بلرزد میان بیابانهای تردید.

آذر88


.
.
.
.برادر بی قراره، برادر نوجوونه، برادر شعله واره،
.برادر غرق خونه، برادر کاکلش آتش فشونه ...
.
.
.