چراغ قرمز،چند خیابان مانده به خانه ات
باران روی شیشه می لغزد
آبان 88
۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه
مثلا مرگ را بگیرید از رگ
برای شروع بد نیست
دیالیزی ها کل می کشند کنار کیسه های خون
"هفت" را به" تر" وصله کنید
نه زنده ها بو می برند
نه زخم جنازه ها پی ِ "هفت تیر" گمشده می گردد
حالا از همین جای شعر شروع کنید
برقعی بدوزیدم
یا دهان بندی
از پوست دباغی شده زنان بی حرف
_گاهی به سرم می زند عریان شوم
جلو سطرهای اتو کشیده
مست کنم و هی حرف هی حرف
حرف...
حرف زیادی
بزنم به نقاط حساس شما _
بعد که انگشت واژه ای نشانه تان گرفت
حلقه ای از موش های سرخ چشم بیاورید
با دندانهای دراز و رسوبات لجن در پوست
بجَویید
گاهی دستش را ببرید
گاهی پایش را
بدوزید لبهایش را
شاهرگش را هم که بزنید
خون می پاشد توی صورت آن بالایی ها
و خنده ای می ماسد کنار تل خون
فقط همینمهر88
۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه
۱۳۸۸ مهر ۲۸, سهشنبه
۱۳۸۸ مهر ۲۴, جمعه
به خاطره تئاتر "مجلس شبيه در ذكر مصايب استاد نويد ماكان و همسرش مهندس رخشيد فرزين"
توسط بهرام بيضايي
كابوس سرخدستي كه فرود مي آيد
خون لكه اي كه شتك زده در باد
قطرهقطره
زهر شيرين فراموشي
شماطه بيدار باشت
وآنگاه
دستي كه به شانه ات مي زند
دهاني دائم
كه خواب زده ات مي خواند
و چاقو
كه پوزخندت مي زند در غلاف سرد
مهر88
۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه
"آ"
رگهای خالی
خلا حرفی که تکرار نمی کند مرا
آ
حالا بدوز بر اندام هایم شناسنامه های مرده
بخوان مرا به نام های دیگرم
آ
خراش بده
بکن
ململ دستهایت بر تنم
با برگهای خشک بر قلبم
بکن نقش تازه ات را
بخوان با من که آ مثل آوار
آ مثل ...
بخوان با
رگبارهای تند تنم
با زوزه های باد در شریان حیات
آنگاه که بآرآن نمی بآرد
مهر88