۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه



مثلا مرگ را بگیرید از رگ
برای شروع بد نیست
دیالیزی ها کل می کشند کنار کیسه های خون
"هفت" را به" تر" وصله کنید
نه زنده ها بو می برند
نه زخم جنازه ها پی ِ "هفت تیر" گمشده می گردد
حالا از همین جای شعر شروع کنید
برقعی بدوزیدم
یا دهان بندی
از پوست دباغی شده زنان بی حرف
_گاهی به سرم می زند عریان شوم
جلو سطرهای اتو کشیده
مست کنم و هی حرف هی حرف
حرف...
حرف زیادی
بزنم به نقاط حساس شما _
بعد که انگشت واژه ای نشانه تان گرفت
حلقه ای از موش های سرخ چشم بیاورید
با دندانهای دراز و رسوبات لجن در پوست
بجَویید
گاهی دستش را ببرید
گاهی پایش را
بدوزید لبهایش را
شاهرگش را هم که بزنید
خون می پاشد توی صورت آن بالایی ها
و خنده ای می ماسد کنار تل خون
فقط همین

مهر88

هیچ نظری موجود نیست: