به آیدا میرزایی
بانوی آبها در مسیرِ آبان-----------> آذر
گیس بریده مادران را برده ایشسته ای پیراهن های جوانمرگ خونین را
خونابه و مو
نگاه کن چه فاضلاب چندش آوری ست !
بزرگ می شود میان انگشتانت،
شیب دامنت موج برنمی دارد،
پیشانی ات نمی ساید بر آبی اقیانوسی.
آبان که گذشت
حالا لبهایت را روشن کن
و بوسه ای بکار
در دهلیزهای تاریک قلب
امروز روز اول آذر است.
یک آذر هشتاد و هشت
۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
امروز روز دیگری است
برخاسته بر خاکستری گرم
با شولای سرخین تن
کمین زندگی را می کشم
.
.
.
مهربان یار
لای لای قلمت بر روحم شروع دیگری نوشت
سپاس...
آی دا
ارسال یک نظر