به" خاطره روسپیان سودازده من"
1
موج می زند چشم های نود ساله
بر اندام شرجی باکره
"خواب آرامت را نمی آشوبم نازک اندام من"
2عشق های کهنه را تعمید می دهند
روسپیان پلاسیده ،
ترانه های ناباور بولرو برلب
3
بر سپیدی کاغذ می افتد خودکاربا لرز شهوت در تنُ ندبه ای مکرر در ذهن.
و باریکه خونی
که می دود در امتداد سطرها
آبان88
۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
و مارکز نوشته ها در این سودایی باکرگی...
سلام .
به روزم .
حضورت خوشحالم می کند .
ارسال یک نظر