۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه


در آغوش می کشد جنوب برهنه را

و آجر به آجر

زیر پای الهه را خالی می کند

با گیره کوچکی برمی دارد قربانگاه اول را

پهن می کند در خطوط ویژه:

انقلاب-آزادی

قربانگاه دوم:

غسالخانه له شده ها

سومی:

مدفن یخزده ها

بعد می بوسد کمرگاه شهوت آورش را

و عیار طلایش را می سنجد

در دهانی که بوی نفت می دهد .

کمان آرش را تعویض می کند

با تیرکمان کودکی هایش .

مارهای شانه اش که آرام گرفت

دوره می کند جسم لرزانش را.

آبان 88

----------------------------

فردوسی : زیباست ؟
همسایه: بی مانند
فردوسی :و خواستنی؟
همسایه: چقدر میپرسی!
فردوسی: مرا خواب گمشده ای است.
همسایه : می بینی؟

از سراپرده زنی عشق فروش در می آید و خود را نشان می دهد

همهمه: تبارک الله یا حورا.احسنت یا احسن العرائس!.شباش.چخ یاخچی!

مرحبا یا مطلوب!انظرنی یا مقبول!

فروسی : (گیج) کجاییم؟
همسایه :(آستین او را می کشد) بیا،فاحشه ای،نام او ایران
فردوسی: (می ماند) نه! این خواب من نیست
همسایه :از ترک و تازی عقب افتادیم.بجنب پسر.ما مثلا دهقانیم
فردوسی :(با خود) این نام اینجا چه می کند؟(مبهوت) این گونه زنی ،
دراین گونه برزنی!
همسایه: مهمان منی .بدو.نوبت از دست می رود
فردوسی: (روی برمی گرداند) آری ، می بینم که از دست می رود!

از دیباچه نوین شاهنامه/ص 24 /بهرام بیضایی

هیچ نظری موجود نیست: